ما چه کم داریم؟

(لازم به ذکر است بحث ماه محرم، در تداوم بحث "انس با قرآن" می‌باشد.)

ما چه کم داریم؟

خلاصه جلسه شصت و چهارم  انس با قرآن دوم محرم 1435

 در جلسه‌ی قبل دانستیم که خلقت و جلوات گوناگون تکوینی آن در آفاق و انفس و بالاترین تجلی آن در تشریع، یعنی قرآن، همگی خاصیتشان، حرکت دادن علمی و عملی انسان است به سوی رؤیت حق و ادراک اراده و احاطه‌ی الهی در هستی؛ و این ادراک و رؤیت، مساوی است با قرب و یکی شدن.

تسبیح و تقدیس تکوینی هستی از یک سو، و فطرت سیری‌ناپذیر و کمال‌جوی آدمی از سوی دیگر، همه و همه، نشان از وجود حقیقتی مطلق دارد که دیدنی و پرستیدنی است؛ که خدای غیر قابل رؤیت را، پرستیدنی نشاید؛ به لسان مولی‌الموحّدین(علیه‌السلام): "مَا كُنْتُ أعْبُدُ رَبّاً لَمْ أرَهُ"[1].

اما متأسفانه می‌بینیم که با وجود حاکمیت چنین حقیقت زیبایی بر هستی و جان آدمی، رؤیتی در جان ما حاصل نشده است! سال‌هاست قرآن می‌خوانیم و عبادت خدا را به جا می‌آوریم؛ اما آثاری را که باید، نگرفته‌ایم و رشد و تعالی وجودی نداشته‌ایم؛ چرا؟ چون بی رؤیت حق، قرآن می‌خوانیم، عبادت می‌کنیم و ادعیه و اعمال هر روز را انجام می‌دهیم! لذا قرآن که آمده بود تا ما را سیر نورانی دهد، در معرفت حقیقتش، مهجور و غریب مانده و از دین و شریعت، بیشتر به صورت و پوسته‌ی ظاهری آن پرداخته می‌شود.

ما، عمل و عقیده، کم نداریم؛ پس چه کم داریم که آثار این امور نورانی را نگرفته‌ایم و هنوز همان آدمی هستیم که بودیم؟! معرفت، دریافت و رؤیت. ما خوب، عبادت می‌کنیم، اما معبود را نمی‌یابیم؛ لذا آلت دست شیطان و سایر موانع قرار می‌گیریم و "عبادتِ بدون درک معبود" و "محبتِ بدون معرفت به محبوب"مان، دچار آفت و ناخالصی می‌شود.

ما هر جمعه در دعای غیبت حضرت صاحب‌الأمر(عجّل‌الله‌فرجه) می‌خوانیم:

"وَ جَدِّدْ بِهِ مَا امْتَحَی مِنْ دِینِكَ، وَ أصْلِحْ بِهِ مَا بُدِّلَ مِنْ حُكْمِكَ، وَ غُیّرَ مِنْ سُنَّتِكَ؛ حَتَّی یَعُودَ دِینُكَ بِهِ وَ عَلَی یَدِهِ غَضّاً جَدِیداً صَحِیحاً لا عِوَجَ فِیهِ وَ لا بِدْعَةَ مَعَهُ."[2]

و به واسطه‌ی او، آنچه از دینت را که محو شده، تجدید كن و آن احکامت که تبدیل شده و سنّت‌هایت را که تغییر یافته، اصلاح نما؛ تا به او و به دست او، دینت برگردد، در حالی كه باطراوت، جدید، صحیح و عاری از كژی و بدعت باشد.

این دعا به وضوح به ما می‌فهماند که در زمان غیبت، چیزی از دین، محو است و قرار است امام بیاید و آن را نو کند. اما به راستی امروز چه چیز از دین، محو شده است؟ آیا ما با این همه عمل که داریم، می‌توانیم حرف امام را بپذیریم؟! انصافاً اگر او بیاید و دست، روی عباداتمان بگذارد و بگوید خاصیت نداشته‌اند و بخواهد آن‌ها را إحیا کند، آیا به راحتی کوله‌بار عباداتمان را تقدیمش می‌کنیم؟!

ما امروز باید حق را بشناسیم و نواقص خود را نسبت به آن ببینیم؛ تا فردا وقتی امام آمد، بتوانیم حق را از او بپذیریم و در مقابلش نایستیم. آنچه امروز از دین ما محو شده، معرفت است و ما نباید به این بی‌معرفتی، عادت کنیم! عمل، خوب است، ضروری است؛ اما باید با معرفت باشد. معرفت است که ظرفیت قلب را بالا می‌برد و آثار عمل را به وجود می‌رساند. اما عمل بی معرفت، عُجب و خودپسندی می‌آورد و سبب می‌شود فرد، خود را ممتاز از دیگران ببیند و حتی از خدا، طلب‌کار شود!

همه چیز، همین است. ما در محرم و صفر، در مجالس اقامه‌ی عزای حسینی، بیشتر دنبال چه هستیم؟ اشک و گریه و تحریک احساسات، یا معرفت؟ که نتیجه‌ی آن، آرامش کاذب و طلب‌کارانه برای ثواب اشک است و نتیجه‌ی این، اشتداد محبت و ظهور نورانیت آن در روحیه و سیستم زندگی. گریه بر حسین(علیه‌السلام) باید باشد؛ اصلاً سوز دل محبّ است و گریزی از آن نیست. اما باید حسین‌شناس هم باشیم؛ که اگر حسین(علیه‌السلام) را شناختیم، یک قطره اشک بر او، اثری برتر از سال‌ها اشک بی‌معرفت دارد.

و این است که امروز پیچ و مهره‌ی دین و دنیای ما شل شده و حضرت می‌آید تا آن‌ها را محکم کند و اصلاح نماید؛ اما اگر من و شما به غلط‌ها عادت کرده‌ باشیم، چه تضمینی دارد که به اصلاح‌شده‌ی آن‌ها تن دهیم؟!

امروز برخی از ما چنان از حقیقت دین، فاصله گرفته‌ایم، که دیگر نمی‌توانیم فرزندانمان را با عشق، به سوی دین بخوانیم؟ تنها، چوبِ "بکن، نکن" در دست گرفته‌ایم و بالای سرشان ایستاده‌ایم تا از ترس خدایی که جهنم می‌برد، عبادات را به زور انجام دهند! پس کجاست شور و عشق دینی؟! و کجاست آن‌که با دم مسیحایی خود، این حقیقت غبارگرفته را تر و تازه می‌کند؛ "غَضّاً جَدِیداً صَحِیحاً

در دعای عهد می‌خوانیم:

"وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ... مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أحْكَامِ كِتَابِكَ."

خدایا، او را... تجدیدکننده‌ی آن احکام کتابت که تعطیل شده، قرار ده.

پس گویی این کتاب، احکامی دارد که در ظاهرش نیست؛ چون احکام ظاهری قرآن، به خوبی اجرا می‌شود. اما آنچه معطّل مانده، معرفت به حقیقت توحید و آن وحدتی است که در بطن قرآن است و بر جهان و وجود ما حاکم است، ولی ما آن را در پسِ صورت‌ها و ظواهر، پنهان کرده‌ایم.

البته مسلّماً عبادت، مَرکب راه است؛ اما باید بیش از آنکه دغدغه‌ی ختم الفاظ قرآن و به جا آوردن صدها رکعت نماز مستحبی و... را داشته باشیم، آن‌ها را مزیّن به معرفت کنیم، تا این مستحبات در کنار واجبات، وجودمان را رشد دهند.

پس بیایید در این خیمه‌های محرّم، در دریای معرفت حسینی غوطه‌ور شویم. دیگر در کنار ساحل نشستن و آب را تماشا کردن، بس است. بیایید تا دیر نشده، قدم در آب بگذاریم و در حدّ بضاعتمان، در دریای معرفتش دست و پا بزنیم؛ تا زمانی که آن مجدّد دین آمد و خواست ما را با خود به عمق دریای ولایت ببرد، از غرق شدن نترسیم و همراهش شویم، إن‌شاءالله.

 


[1]- الكافی، ج1، ص98 : پروردگاری را که نبینم، نمی‌پرستم.

[2]- مفاتیح الجنان.

 



نظرات کاربران

//